امروز همکارم که ماه آخر بارداریشه، اومد پیشم و هر چقدر بگم از دیدنش خوشحال شدم کم گفتم.
آخه رفته بود مرخصی و من ندیده بودمش و یه جورایی بعید بود تا آخر مرخصیش ببینمش و ناراحت بودم که حالا حالا فرصت دیدار نداریم و امروز خیلیییی اتفاقی بخاطر کاری اومد و منم دیدمشکلی با هم حرف زدیم و خندیدیم و شاد شدم
دوست دارم، اومدنش و حس و حال خوبی که بهم داد و ذوق کردنم برای مادری و حتی نی نیش را به فال نیک بگیرم
خدایا آرزوی من را هم برآورده کن
درباره این سایت