اگه اشتباه نکنم، سه شنبه ظهر که رسیدم خونه، میم از دل درد شدید به خودش می پیچید و بین اون کلی بالا آورد!!! یه دل درد ۵_۶ ساعته 

ناراحت بودم از دستش که به تغذیه و تقویت خودش اهمیت نمیده خیلی دعواش کردیم. گناه داشت ولی اعصاب ما هم داغون شده بود. بعد سرکار نیاز داشتم یه خرده بخوابم ولی آه و ناله هاش بود که تمومی نداشت

پاشدم براش کاچی بپزم. خب اون خودش مسئول پخت کاچی تو خونه اس و من خنگ یه سری اومدم زردچوبه را با آرد تفت دادم بدون روغن و یکم بعدش دیدم چقدر بوی بد میده و زیرگاز را خاموش کردم

باز دیدم بی حالی و فشار پایینی میم ادامه داره و این بار با تجربه بیشترlaughشروع به پخت کاچی کردم و با اینکه مدام هم میزدم آردش خیلی تفت خورد و با اضافه کردن آب دیدم بوی خوبی نمیده و بازم مواد حروم کردم

یعنی همچین سابقه ای نداشتمcheeky

آخرش به طبخ کوکو سیب زمینی رضایت دادم و واسه اولین بار موقع شکستن تخم مرغ، یکیش توی دستم متلاشی شد و به فناش دادمwink

به قول یه دوستی، اون روز بی نهایت کال دست شده بودم

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها