دیروز بعد پخت ناهار و دستی به سر و روی خونه کشیدن، با ب رفتیم توی حیاط و اونجا را شستیم و تمیز کردیم و کمی به باغچه رسیدیم و روز خوبی داشت رقم میخورد که ب اومد طناب لباسی را باز کنه و دست چپش نمیدونم دچار گرفتگی شده یا یه مشکل دیگه پیدا کرده ب زیر بارم نمیره بریم دکتر و میگه توی این وضع نه دکتره و نه عاقلانه اس

با خودم میگم نکنه با حرفای روز قبلترش، خدا خواست بهم بفهمونه سلامتیتون مهمتره و اون آرزو اولویت بعدیشه ولی من ۵ سال آرزوم سلامتی و شفای مریضمون بود که شفاش محقق نشد و. و ۵ سال بعدش شد سلامتی و اون آرزو

خدایا به این وقت اذان به همه سلامتی بده و شفای مریض ها ب هم رو به راه بشه و همچنان سلامت و سایه بالای سر ما باشه

آسمان دیروزلبخند


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها