دیروز، اولین روزه را گرفتم و خدا را شکر با اینکه سرکار شلوغ بودم ولی سرپا بودم

ولی امان از نزدیک های اذان یه دفعه یادم افتاد به دعاهای هر ساله ام که هر ساله همون هستن و دلم گرفت. کمرم شکست از درد و بغض های دلم. دعایی که سه ساله برای خودم مدام از دلم میگذره و هنوز هیچی به هیچی . حتی هر روز ازش دورتر و دورتر شدم

دلم شکست و با اینکه هوا خیلی سرد بود اذان را توی حیاط گوش کردم و دلتنگی حتی الانم اذیتم میکنه و‌ مجبور شدم این پست را بنویسم

خدا من سلامتی ب و خانواده ام را میخوام و عشق و دلخوشی برای خودم و م و ف دلم میخواد صدای خنده و شادی از خونمون بیاد دلم میخواد شادی و خنده ب را ببینم بعد ۱۰/۵ سال

خدایا نذار دوست و دشمن شادتر ازین بشیم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها