از جمعه عصر تا همین چند دقیقه پیش، یه امیدواری خیلی کوچیک‌برام درست شده بود و دقیقا یکی از ویژگی هایی که بهش گارد دارم و میترسیدم، دوباره اومده به سمتم!!! خدایا از خیر این ویژگی بگذر و اونی باشه که من دلم میخواد

قشنگ فس شدم قرار بود بیام و ‌از تدارک روز شیراز که م زحمت کشیده بود بگم که حسش پرییییید

ساعت 00:40 نوشت: مثلا اومدم حالمو جا بیارم، زولبیا بامیه خوردم و دل دردم بیشتر شده. روزه زودتر از اونی که باید، بی جونم کرده

با ناراحتی و غیظ دستی به نامرتبی اتاق کشیدم و کار خونه را تکمیل کردم.‌ این دو روزم جارو و گردگیری کردم:)

دلم میخواد کلی سبزی کوهی و صیفی جات نوبرانه اردیبهشتی بخرم و بوشون منو به وجد بیاره

اخ مهمتر از همه دلم عشق و پشتیبان میخواد دلم یکی را میخواد بدون اینکه حرفی بزنم بفهمه چی تو سرمه اصلا اگه اون یه نفر باشه فکری توی سرم نخواهد بود!

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها