امروز رفتیم پیش عزیزدلمون و بعدشم دور دور توی خیابون و نزدیک اذان مغرب که بود رفتیم کنار یه جوی آب نزدیک خونمون و کمی آرامش و انرژی از طبیعت گرفتیم.
آخ که چقدر بوی پونه خوبه، حیف که ترسیدم و دست بهشون نزدم
بعدشم که افطار و کارای خونه

ب دلش میخواد من جواب آره به درخواستش میدادم ولی من با هزار افسوس که همه چیز قضیه اکی هست بغیر غصه میخورم ولی به لباسایی که چند شب پوشیدم قول دادم و ازشونم قول گرفتم که حتما حتما حداکثر ۱۰ روزه میرم سراغشون و میپوشمشون و با حال عالی از تنم در میارم
دلم به حال ب خیلی میسوزه مستحق اینهمه فشار توی زندگی نیس


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها